خزان من شهریور

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم  

  

به او گفتم:  

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم 

                   و  منتظرش می مانم   

 

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد

 

و گفت:   

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
مصطفی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ http://WWW.RAHEVESAL.BLOGSKY.COM

سلام

بریده ام...
بریده ام انچنان که گویى هزاران بار لبه ى تیغى را روى طنابى کشند
نه اینکه خود بریده باشم نه!
دل بریده ام...
دل بریده ام از همه ى کسانى که هستند اما وجود ندارند

خیلی ققشنگ گفتی

مرسی که بهم سرزدی

حسین شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.love-family-life.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبایی داری
با تبادل لینک موافق هستی ؟
اگه موافقی منو با عنوان و آدرس زیر لینک کن
بعد خبرم کن تا منم لینکت کنم

عنوان : عشق ، خانواده ، زندگی
آدرس : www.love-family-life.blogsky.com

خوشحال میشم به بلاگم سر بزنید

موفق باشید

منو در قسمت جعبه لینک لینک کن (ممنون)

سلام
مرسی
بله حتما

حسین پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ق.ظ http://www.eskan.blogsky.com

تحت تاثیر قرار گرفتم

سلام
مرسی که به من سر زدی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.