باز شروع شدن شبایی که صبح نمیشن و روزایی که تموم نمیشن
هر چقدر هم که نقاب عوض بشه واقعیت تغییری نمیکنه
فکره دیگه ای برای ادامه دارم
ولی شروع خوبی نخواهد داشت
به اندازه ۱ سال کارای عقب افتاده دارم
.
.
.
پاییزه زیبا و چشم فریب اما سرد و نمناک چه زود شروع شد...
بوسه باد خزونی با هزار نامهربونی
زیر گوش برگ تنها میگه طعمه خزونی
برگ سبز و تر و تازه رنگ سبزشو می بازه
غرق بوسه های باد و وحشت روزای تازه
میکنه دل از درختا میشه آواره ی کوچه
کوچه ای که یادگاره روزای رفته و پوچه
میشینه گوشه ی کوچه چشم به آسمون میدوزه
میکنه یاد گذشته دلش از غصه میسوز
دلش از غصه . . . . . . میسوزه
.
.
.
سلام، زیبا می نویسید و با احساس. یکسال کارای عقب افتاده؛ شاید میخواین یک پروژه صنعتی رو راه بندازین.
ساقی بهار میرسد و وجه می نماند ، فکری بکن که خون دل آمد زغم به جوش
سلام،خوب هستید؟حالتون چطوره؟مدتی هست که پست جدید نمیذارین!
سلام بعد از سه سال .... برگشتم
سلام.یاد میاد تو همیشه قبلا به وبلاگ من سر میزدی و نظر میدادی.نمیدونم چرا دیگه وبلاگت رو آپ نمیکنی.امیدوارم که حالت همیشه خوب باشه.
سلام
دغدغه زیاد ............... و این اواخر رمز وبلاگمو فراموش کرده بودم . تازه بازیابی کردم و باز شروع میکنم مینویسم ... ان شااله