بازگشت


بعد از چهار سال ..... دوباره مینویسم


به نام او که مهربانترین است و بخشنده ترین

قبلنا خیلی ها میومدن و نوشته هامو میخوندن .... یهو رفتم وچیزی ننوشتم ،  ببخشید که بی خبر رفتم و  خیلی دیر اومدم ....


به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟

دل خسته لرزید و گفتا دریغ

به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟

بگفتا که هست آری اما دریغ

بلی از منی  و عمر ناپایدار

نمانده ست بر جای الا دریغ

شب و روزها و مه و سالها

گذشتند و ماندند برجا دریغ

رسیدند هر روز و شب با فسوس

گذشتند هر سال و مه با دریغ

رسیبدند و گفتم فسوسا فسوس

گذشتند و گفتم دریغا دریغ

مظاهر مصفا