من اکنون احساس میکنم
بر تل خاکستری از همه ی آتش و امیدها و خواستن هایم
تنها ماندهام
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم
واعماق ساکت را می نگرم
وخود را می نگرم
ودر این نگرستین های همه دردناک و همه تلخ
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی؟
امروز به خودم گفتم:
من احساس میکنم
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد
همین و همین.
خوشحالم که دوباره وبلاگتون رو نو کردین
راستش زمان میگذره چه بشینیم نگاش کنیم و چه به گذشتش بی تفاوت باشیم
اما اگه بیتفاوت باشیم راحت تریم