کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاه نگاه می کرد
زنی در حال عبور او را دید او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید
و گفت: عزیزم مواظب خودت باش .
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید
زن لبخند زد وپاسخ داد : نه من فقط بنده خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبت داری!
مطلب جالبی بود ممنون!
نمیدونم این پسرک چه نقشه ای برای دمپائیهای دخترک داره؟!
فکر میکنم یه نسبت کوچکی با شیطون داره ها
سلام ای ول ای ول دست درد نکنه این تکه رو خوب اودی .شاد دست.فقط ساعتت از خودت جلوتره لطفا درسش کن.ممنونم بابت این حس قشنگی که به تصویر کشیدی.
مرسی که بهم سرزدی
ست؟
واقعا ساعت جلو ه