خانه عناوین مطالب تماس با من

این روزها که میگذرد... بعد از چهار سال برگشتم ... هنوزم همونم با چهار سال عمر بیشتر

به جای دلتنگی

این روزها که میگذرد... بعد از چهار سال برگشتم ... هنوزم همونم با چهار سال عمر بیشتر

به جای دلتنگی

روزانه‌ها

همه
  • آنچه از دل برآمده شاید در دل نشیند

پیوندها

  • آنچه از دل برآمده شاید در دل نشیند
  • تنهاترین مرد
  • رز سرخ
  • یه دهات داریم هیشکی نداره
  • خزعبلات یه قلب پوسیده

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • و باز هم روز های قابل ثبت
  • بازگشت
  • باز باران با ترانه میخواند آوازی دوباره
  • چه با عجله ورق میخورد این دفتر زندگی...
  • هنوز فیلم یاده هندوستان میکنه... تو به دل نگیر به روی خودت نیار
  • خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار
  • خلأ
  • برای من هیچ چیز تغییر نخواهد نکرد
  • شکسپیر
  • بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
  • دلتنگی یا سرگشتگی؟؟؟
  • پیش به سوی به ثمر نشستن
  • خداحافظ لاهیجان
  • فردا میشه 3 مهر...
  • سرگشتگی هم عالمی داره

بایگانی

  • تیر 1400 1
  • دی 1396 1
  • مهر 1392 2
  • فروردین 1392 1
  • اسفند 1391 1
  • دی 1391 2
  • آبان 1391 3
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 6
  • مرداد 1391 3
  • خرداد 1391 2
  • اردیبهشت 1391 1
  • فروردین 1391 2
  • دی 1390 1
  • آذر 1390 1
  • مهر 1390 1
  • شهریور 1390 1
  • مرداد 1390 2
  • تیر 1390 2
  • خرداد 1390 3
  • اردیبهشت 1390 2
  • فروردین 1390 9
  • اسفند 1389 4
  • بهمن 1389 10

آمار : 33285 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • و باز هم روز های قابل ثبت دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1400 00:52
    12 تیر تاریخ ماندگاری شد تو زندگیم. همیشه باید منتظر اتفاقات خوب و بد باشیم، از اون خوب و بدهایی که مسیر زندگی رو عوض میکنن. جالبه که 48 ساعته میدونم سال قبل اون ساعت هر ساعتیش در حال چه فکر و چه کاری بودم ... هر ثانیه اش. یقینا من یکی از خوش شانس ترین های این دنیام .... کی این شانس و داره که بتونه بعد از سالهااااا...
  • بازگشت سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1396 00:58
    بعد از چهار سال ..... دوباره مینویسم به نام او که مهربانترین است و بخشنده ترین قبلنا خیلی ها میومدن و نوشته هامو میخوندن .... یهو رفتم وچیزی ننوشتم ، ببخشید که بی خبر رفتم و خیلی دیر اومدم .... به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟ دل خسته لرزید و گفتا دریغ به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟ بگفتا که هست آری اما دریغ بلی از منی...
  • باز باران با ترانه میخواند آوازی دوباره دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 02:04
    باز شروع شدن شبایی که صبح نمیشن و روزایی که تموم نمیشن هر چقدر هم که نقاب عوض بشه واقعیت تغییری نمیکنه فکره دیگه ای برای ادامه دارم ولی شروع خوبی نخواهد داشت به اندازه ۱ سال کارای عقب افتاده دارم . . . پ اییزه زیبا و چشم فریب اما سرد و نمناک چه زود شروع شد... بوسه باد خزونی با هزار نامهربونی زیر گوش برگ تنها میگه طعمه...
  • چه با عجله ورق میخورد این دفتر زندگی... پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1392 22:06
    تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب به دینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آن گاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش، ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست ! چگونه با جنون خود...
  • هنوز فیلم یاده هندوستان میکنه... تو به دل نگیر به روی خودت نیار جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 02:27
    نشد یه قصری بسازم پنجرهاش آبی باشه نشد یه قصری بسازم پنجرهاش آبی باشه نشد یه قصری بسازم پنجرهاش آبی باشه نشد یه قصری بسازم پنجرهاش آبی باشه من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم با همه التماس من نشد دیگه نره سفر شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای...
  • خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1391 15:31
    روزای آخر سال هست سال ۱۳۹۱ هم داره تموم میشه با کلی اتفاقهای خوب و بد بدترین تلخ ترین و فراموش نشدنی ترین اتفاق سال همونی بود که سالها ازش فرار میکردم و همچنان در توهم بودنش به سر میبرم..... اگرچه دیگه رفته. خوب ترین و شیرین ترین اتفاق سال هم رفتنم به سر کار بود. در واقع ۶ ماه اول سال ۹۰٪ اوقاتم رو مشغول پایان نامه...
  • خلأ جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 23:34
    خاموشم . . . اما خاکستر دلم را با نگاهت و کلامی کمی بر هم بزنی سالها خواهم سوخت
  • برای من هیچ چیز تغییر نخواهد نکرد جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 00:00
    در بلندترین شب سال 1391 در تنها بهانه اضافه شده به شبهای دیگر در شبی که تاریکی و سردی زمستان سخت را به بهانه ای گرم و دلچسب کرده ایم همانند تمام شبهای دیگر این 3 سال مینویسم......
  • شکسپیر جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 00:10
    *اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده. بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون...
  • بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 22:57
    بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تـــو دارد این دلـــــم جـــای دگــر نمــی شود بی تو برای شاعــری , واژه خبــر نمــی شود بغـض دوبـاره , دیدنــت هست و بدر نمی شود فکــر رسیـــدن به تو , فکــر رسیـــدن به من از تو به خود رسیده ام , اینکه سفر نمی شود دلم اگر به دست تو , به نیزه ای نشان شود برای زخـــم نیــزه...
  • دلتنگی یا سرگشتگی؟؟؟ دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 22:50
    یه وقتایی تو زندگی هست که بد جور گیج و سر درگم میشم همونوقتاست که حس میکنم توی یه اتفاق یه خاطره یه صدا یه اشتباه یه حسرت واسه ی همیشه موندم و هیچ اتفاق و خاطره و صدا و حتی اشتباه و حسرت جدیده دیگه هم نتونسته ذره ای متفاوت باشه و تغییر ایجاد کنه فقط اومدن و رفتن که زندگی بگذره ........ همین باور کن.
  • پیش به سوی به ثمر نشستن دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 22:05
    سلام امروز اولین جلسه کلاس آموزشی رو شروع کردم اینجور که بعضی ها میگن ..... این کلاس ها مقدماتی هست واسه شغل آینده ام مامان خوشحاله منم خوشحالم امیدوارم به نتیجه مثبت برسم
  • خداحافظ لاهیجان چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 20:56
    پایان نامه رو دفاع کردم ساعت 10:45_10 صبح امروز 12/07/1391 اگر چه کمی کمتر از انتظارم نمره گرفتم ولی باز خیلی راضی هستم انتظاری که از خودم داشتم رو برآورده کردم امروز حس خیلی خوبی داشتم .
  • فردا میشه 3 مهر... یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 22:50
    چندتا عکس یادگاری با یه بغضو چندتا نامه چندتا آهنگ قدیمی که همه دلخوشیامه آینه ای که رو به رومه غرق تو بهت یه تصویر بارونای پشت شیشه من و تنهایی و تقدیر دست من نیست نفسم از عطر تو کلافه می شه لحظه ای که حسی از تو به دلم اضافه می شه باور نمی شه اما این تویی که داره می ره خیره می مونم به چشمات حتی گریه ام نمی گیره چشای...
  • سرگشتگی هم عالمی داره چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 02:40
    مردم شهر چه شباهتی به تو دارند . . .
  • دیوار ها ی کوچه پس کوچه ها جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 21:50
    همیشه جمله هایی که از روی شیطنت رو دیوار ها ی کوچه پس کوچه ها نوشته شدن نظرمو جلب میکردن . دیروز روی دیواری که مسیر همیشگیم بود این جمله رو خوندم ترک کردن آدمها هم آدابی دارد اگر آداب ماندن نمیدانستی لااقل درست ترکش کن تا - تر-ک برندارد /. تازه نوشته بودش
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 06:11
    این روزها که میگذره انقدر گرفتارم که به هیچی فکر نمیکنم توی این موقعیت این یعنی آخر خوش شانسی چه لذت بخش هستن این شبا یی که بیدارمو روزایی که خوابم کلا یه چیزی تو این حالت هام ربطشو دیگه خودتون پیدا کنید. حالا شاید بعدا نوشتم
  • اینجا هوا عجیب بارانی است شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 21:28
    عزیزم تولدت مبارک
  • خزان من شهریور جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 00:22
    در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم: چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم و منتظرش می مانم بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت: دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 00:41
    دلخوشی هایم ................خداحافظ عاشقی هایم ......................خداحافظ ای همه وابستگی هایم ................خداحافظ ای همه شور وشرر هایم .................... خداحافظ ای همه خاطرات خوش .............................. خداحافظ ای همه بیقراری ها .......................................... خداحافظ.........
  • نمایی از دهکده زیبای من حلیم جان سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 01:25
    خوشحالم که به اینجا تعلق دارم
  • زلزله یکشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1391 18:40
    با همه وجودم متاسفم تسلیت میگم به تو که زمین خانه ات لرزید و ... تو یتیم شدی یا بی همسر در قلبم درد اشکهای تو جاریست یا بی همراه و همدم و حتی خانه خراب ....
  • تولدم پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 11:50
    دیروز تولدم بود یه جورایی یادم رفته بود تولدم مبارک مرسی که یادتون بود
  • خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 03:45
    خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری که هردو باورمان ز...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 12:10
    ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن . . .
  • ایست چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 00:44
    به ی ک‏ ج ا یی ا ز زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و ا ز م یا ن ش ان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی/.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 02:05
    به یاد تو..... که بزرگ و مهربانی
  • بهار دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 01:31
  • پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 02:41
    گفتم:بدوم تا تو همه فاصله ها را تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست از بس گره زد به گره حوصله ها را ما تلخی نه گفتن مان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بله ها را بگذار ببینم براین جغد نشسته یک بار دگر پر زدن چلچله ها را...
  • حیاط پشتی خونمون جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 15:06
    امروز جمعه است ۴ آذر سال ۱۳۹۰ یعنی آخرین ماه پاییز و البته یه روز سرد وبرفی... امسال آخرین سالی هست که از اتاقم این منظره رو میبینم
  • 64
  • صفحه 1
  • 2
  • 3