بعد از چهار سال ..... دوباره مینویسم
به نام او که مهربانترین است و بخشنده ترین
قبلنا خیلی ها میومدن و نوشته هامو میخوندن .... یهو رفتم وچیزی ننوشتم ، ببخشید که بی خبر رفتم و خیلی دیر اومدم ....
به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟
دل خسته لرزید و گفتا دریغ
به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟
بگفتا که هست آری اما دریغ
بلی از منی و عمر ناپایدار
نمانده ست بر جای الا دریغ
شب و روزها و مه و سالها
گذشتند و ماندند برجا دریغ
رسیدند هر روز و شب با فسوس
گذشتند هر سال و مه با دریغ
رسیبدند و گفتم فسوسا فسوس
گذشتند و گفتم دریغا دریغ
مظاهر مصفا
سلام ، ممنونم از شما دوست عزیز ..
اگه دوس داشتین به این سوال جواب بدین ،
واقعا چی باعث شد یه مدت طولانی ،
در واقع بهتر هست بگم یه مدت خیلی طولانی ،
وبلاگ و نوشتن توی اینجا رو بذارین کنار ؟
با نوشتن که آدم آروم میشه .
سلام

دغدغه های زندگی خیلی کلیشه ای هست ولی خب واقعا نشده بود دیگه....
ممنون که اومدی