باز شروع شدن شبایی که صبح نمیشن و روزایی که تموم نمیشن
هر چقدر هم که نقاب عوض بشه واقعیت تغییری نمیکنه
فکره دیگه ای برای ادامه دارم
ولی شروع خوبی نخواهد داشت
به اندازه ۱ سال کارای عقب افتاده دارم
.
.
.
پاییزه زیبا و چشم فریب اما سرد و نمناک چه زود شروع شد...
بوسه باد خزونی با هزار نامهربونی
زیر گوش برگ تنها میگه طعمه خزونی
برگ سبز و تر و تازه رنگ سبزشو می بازه
غرق بوسه های باد و وحشت روزای تازه
میکنه دل از درختا میشه آواره ی کوچه
کوچه ای که یادگاره روزای رفته و پوچه
میشینه گوشه ی کوچه چشم به آسمون میدوزه
میکنه یاد گذشته دلش از غصه میسوز
دلش از غصه . . . . . . میسوزه
.
.
.