-
پاییز
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 00:09
وه .. .....چ ه زی با ب ود ا گر پ ائیز بودم، وحشی و پرشور و رنگآمیز بودم... شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی، در کنارم قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی ، نغ مه م ن هم چو آ وا ی نس یم پرشکسته عطر غم میریخت بر دلهای خسته ..... کاش چون پائیز بودم کاش چون پائیز بودم...
-
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 19:51
To fall in love عاشق شدن To laugh until it hurts your stomach آنقدر بخندی که دلت درد بگیره To find mails by the thousands when you return from a vacation. بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری To go for a vacation to some pretty place. برای مسافرت به یک جای خوشگل بری To listen to your favorite song in...
-
به مناسبت عمل بینی زانتیا
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 23:49
وصف دختر زیبارویی که جوانی عاشقپیشه به او دل بسته بود و ازدواج آن دختر با یکی از خواستگارانش: آن زمانهایی که در سر موی بود / در محله دختری خوشروی بود دختری زیبا و ناز و دلربا / قافیه گیرم نیامد ای بابا! چشم او آبی به رنگ آسمان / هر مژه چون تیر و ابرویش کمان بینی او فندقی بود و ظریف / گونهاش برجسته لپهایش لطیف لب...
-
وعده
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 16:23
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد...
-
جمال چهرهی تو حُجَّت مُوجّه ماست
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 17:42
-
سقوط
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 22:57
فکر کن داری رو لبه یه دایره راه میری .......نرم....سبک.....آروم...... یهو پات لیز میخوره و تلپ میوفتی توی یه مایعی بعد از چند بار بالا وپایین رفتن میفهمی که داشتی رو لبه ی یه فنجون چای راه میرفتی نتیجه گیری فیزیکی: تو خیلی خوش شانس بودی چون چای داغ نبود نتیجه گیری فیزیکی-شیمیایی: تو خیلی خوش شانس بودی چون وزن مخصوص تو...
-
....
شنبه 28 خردادماه سال 1390 19:27
فلانی... میدانی؟! میگویند رسم زندگی چنین است: می آیند می مانند عادت میدهند و میروند و تو درخود میمانی... راستی نگفتی؟! رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه فلانی ها؟...
-
لیلةالرغائب را مراقب آرزوهایت باش...
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 19:16
کوچک که بودی م برای داشتن بهترین اسباب بازی های دنیا دعا می کردیم. برای خانه ای پر از خوراکی ، برای کمی بیشتر تاپ سواری ...یادت هست؟ بزرگ تر که شدیم آرزو برایمان قبول شدن امتحان و دانشگاه رفتن،کار و در آمد بود. به یاد داری؟ امروز هم... نمی دانم.نمی دانم دنیای آرزوهایت امروز تا کجا فکر می کند و دلداده کدام آیین است،...
-
این روزها که میگذرد
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 23:58
روزا داره میگذره جالب اینجاست که داره خوب میگذره
-
عشق بازان
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 00:10
هر که خوبی کرد زجرش می دهند هر که زشتی کرد اجرش می دهند باستان کاران تبانی کرده اند عشق را هم باستانی کرده اند هر چه انسانها طلایی تر شدند عشق ها هم مومیایی تر شدند اندک اندک عشق بازان کم شدند نسلی از بیگانگان آدم شدند
-
باران
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 22:03
حکایت باران بی امان است این گونه که من دوستت می دارم . شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزاب ها به بی راهه و راه ها تاختن بی تاب ٬ بی قرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوستت میدارم شمس لنگرودی
-
دعا
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 21:55
دعای باران چرا ؟ دعای عشق بخوان ! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین ، خدایا کمی عشق ببار ...
-
من وتو
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 02:11
اخراجمان کردند از بهشت و در را به رویمان بستند من راه افتاده ام به سمت جهنم و تو همچنان نشسته ای پشت در و گریه می کنی باور کن اخراجمان ربطی به سیب نداشت سیب فقط بهانه بود خدا از ما خوشش نمی آمد حالا هم تا دیر نشده بیا با هم برویم به جهنم چه فرقی می کند؟ اسمش را هم می گذاریم بهشت بهشت جایی است که من و تو با هم باشیم
-
همش میاد رو زبونم نمیدونم چند وقته عادتم شده دوسش دارم
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 00:25
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده آنقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کنیم، دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم در حسرت فردای تو، تقویمم رو پر می کنم هر روز این تنهایی رو فردا تصور می کنم هفت سنگ این روزای من...
-
یکی بود یکی ...
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 14:01
-
هبوت
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 17:42
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم! تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم! تو را وفادار دیدم و هر جا رفتم بازگشتم! تورا گرم دیدم در سردترین لحظات به سراغت آمدم! تو مرا چه دیدی وفادار ماندی؟؟؟
-
...
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 23:04
یه متن مناسب واسش پیدا میکنم حالا فعلا عکسو ببینید
-
نسیت مهم......
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 01:39
کاش شبی فارغ از این دار فنا مثل یک کودک بی غصه وغم بعد عصری همه بازی وخروش سر به زانوی تو بگذارم و در خواب روم بعد آن خواب لطیف چشم اگر باز نشد نیست مهم بخدا نیست مهم...
-
یادگاری
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1390 19:39
امسال تعطیلات نوروز سال 1390 قسمت شد بریم به شیراز سفر خوبی بود خاطرات شیرین وبه یادموندنی رو واسمون به همراه داشت. یکی از جاهایی که خیلی حس خوبی بهم داد زیارت آرامگاه لسان الغیب حافظ شیرازی بود همون جا تفالی زدم به غزلیاتشون مینویسم که همیشه ماندگار بشه وشمادوست عزیز رو که منت گذاشتی و سری به وبلاگم زدی یه غزل مهمون...
-
حساس نشو فقط واسه تغییر جو اینجاست
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 22:37
من فروشگاه نمیام !!!!
-
آخرین پست سال۱۳۸۹
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 16:53
مهم نیست سال جدید شروع خوبی داشته باشه یا نه دعا میکنم در انتها احساس کنم دلم براش تنگ میشه.... همین/. سال ۸۹ ۱۳رو که هرگز فراموش نمیکنم سال ۱۳۹۰ رو به همه تبریک میگم......
-
فروشگاه
شنبه 21 اسفندماه سال 1389 17:57
کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاه نگاه می کرد زنی در حال عبور او را دید او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: عزیزم مواظب خودت باش . کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید زن لبخند زد وپاسخ داد : نه من فقط بنده خدا هستم. کودک گفت: می دانستم با او نسبت داری!
-
هم راز
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 18:22
از وقتی که یادم میاد, از همون موقع هایی که هنوز تفاوت بین ماه و مهتاب رو نمی دونستم عاشق ماه یا مهتاب و حالا هر دوشون بودم و هستم. شب که میشد به زور خودمو از پنجره آویزون می کردم که ماه و پیدا کنم و بعد با صدای بلند بگم ماه هست ماه اومده ..... خیلی از روزا رو به امید شب، ماه و مهتاب سپری کردم . چیزی که از ماه تو ذهن و...
-
احساس
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 20:49
من اکنون احساس میکنم بر تل خاکستری از همه ی آتش و امیدها و خواستن هایم تنها ماندهام و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم واعماق ساکت را می نگرم وخود را می نگرم ودر این نگرستین های همه دردناک و همه تلخ این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر که تو این جا چه می کنی؟ امروز به خودم گفتم: من احساس...
-
کادو هر روزه
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 16:40
امروز روز خیلی قشنگیه منظورم از قشنگی اینه که مثل هر چیز تازه ای که آدم میخره چطور یه مدت هی دل آدم میخواد که نگاش کنه و هر بار که میبینتش یه چیز جدید توش کشف میکنه. امروزم از این روزاست از همون صبح که انگاری ... تازه از جعبه کادو بیرون آمده همه جا بوی بهار میده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 13:13
-
پر
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 16:30
.... زندگی قمار است , ماجراست , انسان یا می برد یا می بازد, زندگی مثل معرکه ایست که پایان ندارد , وقتی صدای یک نفر کم کم ضعیف و خاموش شد , صدایی جوان تر و نیرومند تر , رشته ی بقیه ی داستان را میگیرد و ادامه میدهد... پر (اثر ماتیسن) 88/11/10
-
اینم میشه!!!
سهشنبه 19 بهمنماه سال 1389 17:13
زندگی را دور بزن ... و آنگاه که بر تارک بلند ترین قله ها رسیدی لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند.
-
انتخاب واحد
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 14:28
یه سلام دل چسب امروز دومین روز تعطیلاتم هست . صبح.. که چه عرض کنم نزدیکای ظهر با صدای وحشتناک ویبره گوشیم از خواب پریدم همکلاسیم بود میخواست بدونه انتخاب واحد کی هست ؟ یه جوریم شد دلم میخواست روزم رو با چیز بهتری شروع میکردم گفتم نمیدونم خداحافظی کرد بعدش از چیزی که میترسیدم شروع شد... یه بند این فکر که یه دانشجوی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 14:05